Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مهر»
2024-04-30@20:13:54 GMT

برای رفیقم کیومرث/ چطور در ۱۶ ‌سالگی دیگر بچه نبودم!؟

تاریخ انتشار: ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۰۶۹۸۲۶

برای رفیقم کیومرث/ چطور در ۱۶ ‌سالگی دیگر بچه نبودم!؟

‍‍‍‍‍‍

دریافت 3 MB

به گزارش خبرنگار مهر، حبیب احمدزاده رمان‌نویس، مستندساز و نویسنده به بهانه سالگرد درگذشت کیومرث پوراحمد کارگردان ایرانی که ۱۶ فروردین ۱۴۰۲ از دنیا رفت، دل‌نوشته‌ای منتشر کرده و در آن به ذکر خاطراتی از دوران نوجوانی‌اش در زمان جنگ تحمیلی و چگونگی راه‌یابی این خاطرات به فیلم «اتوبوس شب» پرداخته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در این دل‌نوشته می‌خوانید:

«امروز سالگرد رفتنت است رفیقم کیومرث.

می‌خواهم به‌جای آه و افسوس همیشگی که در جای خود هم درست است خاطره ای از روح هنرمندت را یادآوری کنم.

جمله‌ای در فیلمت، «اتوبوس شب» هست از زبان یک بچه بسیجی (مهردادصدیقیان) که دارد سی و نه اسیر دشمن را با تک اسلحه به عقب جبهه می‌برد به همراهی آن یک پیرمرد راننده عصبی مزاج (خسروشکیبایی) و این جملات عجیب و ماندگار فیلمت که حتی مطابق عکس بالا، بیلبورد بزرگ خیابان‌های تهران هم شد.

... جنگ که شد، بچه بودم، شانزده سالم بود، سه روز بعد بازهم شانزده سالم بود ولی دیگه بچه نبودم ...

که در اصل داستان «سی و نه و یک اسیر» (از کتاب داستان‌های «شهر جنگی») که بر اساس آن فیلم را ساختی وجود نداشت.

موقع نگارش فیلمنامه و سفر به آبادان شبی اینگونه برایت تعریفش کردم:

دقیقا روز قبل از ورود نیروهای بعثی به ذوالفقاری و پس از سقوط خونین خرمشهر بود که توپخانه دشمن به‌شدت محله ما را در مرکز شهر آبادان بمباران کرد که بر اثر آن تعدادی از زنان و دختران همسایه در کوچه های بغل شهید و مجروح شدند، از مسجد محله به خانه آمدم با آن سن کم پانزده شانزده ساله، برای خداخافظی با مادر و پدرم و بقیه خانواده که با آخرین وانت یکی از همسایه‌ها درصدد بیرون رفتن ناگزیری از شهر بودند هنوز یادم هست که یک دستم در جیب شلوار سربازی گشادم بود و دیگری به اسلحه برنویی که شاید با سرنیزه از قدم درازتر می‌شد و حتما بر لبم لبخند بود شاید می‌خندیدم که از شر هر لحظه استرس به‌فکر زیر آتش ماندن این آخرین بازماندگان خانواده هم با رفتن این‌ها به منطقه امن بیرون از آتش و جنگ خلاص می‌شوم. دو خواهرم زودتر با زن عمویم رفته بودند و مادرم مانده بود و خاله و دختر عمویی که اصلا نمی‌خواستند شهر را حتی پس از سقوط خرمشهر رها کرده و بروند ولی دیگر چاره ای نبود و من از این چاره ای نبود خوشحال، همگی با چند همسایه جامانده دیگر در حال سوار شدن به پیکاب آبی از قبل گل مالی شده بودند تا با این استتار ساده حداقل در راه توسط نیروهای پیاده دشمن دیده نشوند ... مادرم قبل از سوار شدن به پشت وانت نگاهی به خانه مان کرده و سپس به من و گریه کرد. از نگاهش می‌دانستم که یعنی تو هم بیا!

قدمی عقب رفتم که یعنی من نمیایم و می‌مانم، پدرم در وانت را بست و گفت پسرت مَرده، می‌خواد بمونه.

مادرم دیگر هیچ نگفت و وانت رفت.

با لبخند به درون خانه رفتم، دیگر هیچ‌کس نمانده بود جز اثاثیه، چشمانم چرخی زد، ناگهان اسلحه از دستانم رها شد و با دو زانو فرو افتادم و همینطور شروع کردم با صدای بلند به زار زدن و گریه کردن که تازه معنای تنهایی و بی‌کسی و رهاشدگی را در یک شهر محاصره شده می‌فهمیدم و شاید هم چون نمی‌فهمیدم چرا گریه می‌کردم آنقدر گریه کردم که فقط دیگر صدای هق هق ام در می آمد بی هیچ اشک و رطوبتی ... و بعد ناگهان همه چیز تمام شد ... همانطور که ناگهانی آمد ناگهانی هم همه چیز رفت به دو چشمم دستی کشیده و خشکشان کردم، اسلحه‌ام را برداشتم و از خانه بیرون رفتم، برای همیشه، برای همه آن هشت سال جنگیدن و برنگشتن به آن حبیبی که جاگذاشته بودم.

این را که برایت تعریف کردم، شد همین جملاتی که خودت و از ذهنت نوشتی.

... جنگ که شد، بچه بودم، شانزده سالم بود، سه روز بعد بازهم شانزده سالم بود ولی دیگه بچه نبودم ...

و بدتر برایت بگویم کیومرث جان که شاید همین جملات را متاسفانه هزاران بچه مانند من، امروزه در غزه هم به کلامی ولی عربی با خود در واقعیت نجوا می‌کنند.

درست مثل همان حبیب چهل سال پیش آن روز چون حبیبت هم هنوز برنگشته به آن بچگی به جامانده‌اش در خانه پدری.

همانطور که خودت هم برای همیشه برنمی‌گردی نزدمان. به هر حال کیومرث جان روحت شاد، ای همیشه رفیقم.»

کد خبر 6070735 آروین موذن زاده

منبع: مهر

کلیدواژه: حبیب احمدزاده کیومرث پوراحمد جنگ تحمیلی ابادان مستندساز دل نوشته هنرمندان تئاتر تئاتر ایران رضا داوودنژاد روز جهانی قدس بازیگر تئاتر کارگردان تئاتر رادیو سلامت روز قدس رژیم صهیونیستی فیلم کوتاه موسیقی ایرانی درگذشت چهره ها نماهنگ موسیقی پاپ

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۰۶۹۸۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

برای 20 سالگی درگذشت گل آقا

به گزارش صدای ایران از ایسنا، روزنامه خراسان به مناسبت ۱۱ اردیبهشت سالروز درگذشت زنده‌یاد کیومرث صابری فومنی ضمن بازخوانی جریان سازی‌های کم نظیر او، با محمد حسن یادگاری، سازنده مستند «روزگارگل آقایی» گفتگویی کرده که در ادامه می‌خوانید: دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰، مخاطبان «گل‌آقا» هفته به هفته برای خریدن شماره جدید هفته‌نامه انتظار می‌کشیدند؛ یک انتظار شیرین و شاد برای خواندنِ طنز‌هایی که به مسائل و مشکلات جامعه کنایه می‌زد و برای دقایقی آنها را می‌خنداند.

امروز، ۱۱ اردیبهشت‌ماه، بیستمین سالروز درگذشت زنده‌یاد کیومرث صابری فومنی، همان «گل‌آقا»‌ی آشناست؛ مردی که تأثیری انکارنشدنی بر جریان طنز و طنزپردازی پس از انقلاب داشت.

«گل‌آقا» در سال‌هایی که تصویرسازی و کاریکاتور خیلی رواج نداشت، در هر شماره کاریکاتور یکی از مسئولان را روی جلد می‌برد. این یک نوع خط‌شکنی بود که بعد‌ها دیگر نشریات هم در همین مسیر حرکت کردند. «گل‌آقا» با شناختی که از جامعه داشت بدون این‌که حریم‌شکنی کند، در چهارچوب حرکت و نقد می‌کرد. از این رو مخاطبان این نشریه طیف گسترده‌ای داشتند و محتوای آن مطالب عام‌پسند و نخبه‌پسند را دربر می‌گرفت. «گل‌آقا» در شناسایی نیرو‌های جوان هم نقش زیادی داشت. این نیرو‌ها بعد‌ها وارد فضای رسمی طنز و رسانه شدند.

آخرین شماره هفته‌نامه گل‌آقا» در دوازدهمین سال انتشارش در دوم آبان ۱۳۸۱ منتشر شد. زنده‌یاد صابری فومنی در سال ۱۳۷۰ پس از انتشار اولین شماره‌های هفته‌نامه «گل‌آقا»، تعدادی از آنها را برای رهبر انقلاب فرستاد تا نظر ایشان را که زمانی با یکدیگر همکار بودند، جویا شود. رهبر انقلاب هم در پیامی به تاریخ ۲۷ تیر ماه ۱۳۷۰ برای گل‌آقا نوشتند: «ادعا نمی‌کنم که کار شما کامل و بی‌عیب است؛ اما با ملاحظه اجمالی شماره‌های «گل‌آقا»، امید هرچه بهتر شدن و کامل‌تر شدن آن را دارم.

طنز صادق و دلسوزانه باید همه نقاط معیوب، به‌خصوص آنها را که کمتر به چشم می‌آیند و آنها که بیشتر به علم و اطلاع همگان از آن نیاز هست، هنرمندانه ببیند و بنمایاند. امروز جامعه و نظام انقلابی ما با دشمنانی روبه‌روست که همه ابزار‌های محسوس و نامحسوس را برای ضربه زدن و جریحه‌دار کردن مردم و نظام و انقلاب به کار می‌برند. برای آگاه کردن ذهن مردم از خدعه دشمن، چه وسیله‌ای از طنز هنرمندانه و شیرین و زیرکانه، بهتر و کاری‌تر؟ ان‌شاءالله شما و همکارانتان موفق باشید».

اردیبهشت ماه دو سال پیش مستندی از شبکه مستند سیما به نام «روزگار گل‌آقایی» ساخته محمدحسن یادگاری پخش شد؛ مستندی که پس از آن چندبار دیگر هم بازپخش شد. «روزگار گل‌آقایی» پرتره‌ای از یک شخصیت محبوب و تأثیرگذار است که مردم هنوز هم طنز‌ها و کاریکاتور‌های خاطره‌انگیز نشریه‌اش را به یاد دارند.

 در ادامه گفت‌وگوی ما را با محمدحسن یادگاری، کارگردان این مستند می‌خوانید.

لطفا درباره این که چه اتفاقی باعث شد به سراغ ساخت مستند «گل‌آقایی» بروید توضیح دهید؟

در دوران کودکی مخاطب پر و پاقرص «بچه‌ها گل‌آقا» بودم و همین موضوع باعث شد به سراغ ساخت این مستند بروم. یکی دونفر از استادان من در حوزه ارتباطات که با مرحوم صابری آشنایی داشتند، به من کمک کردند تا با گروهی از کاریکاتوریست‌ها و نویسنده‌های قدیمی طنز ارتباط پیدا کنیم. بعد از آن با آقای ناصر فیض دراین باره مشورت کردم و ایشان که شبکه همکاران «گل‌آقا» را می‌شناختند و با استاد صابری مراوده داشتند، به ما کمک کردند. به‌تدریج با تعداد زیادی از دوستان و همکاران ایشان آشنا شدیم و حمایتی که افراد از ما می‌کردند، باعث می‌شد نفرات بعدی هم به جمع ما اضافه شوند. در نهایت با حدود ۲۵نفر از یاران «گل‌آقا» گفتگو کردیم که نامشان هم در فیلم هست.

در خلال گفتگو‌ها و دیدارهایتان با این افراد، نکته‌ای بود که شما را تحت تأثیر قرار بدهد؟

درزمان ساخت این مستند و با شنیدن گفتگو‌ها لحظه به لحظه بیشتر شیفته شخصیت آقای صابری فومنی شدم. استاد صابری دانش و تجربه زیادی داشتند و توانایی تعامل با همه جناح‌ها و سلیقه‌ها را داشتند؛ چیزی که امروز کم داریم؛ یعنی افراد بابینشی که بتوانند با چنین دید وسیعی با همه در ارتباط باشند و همه را به تعامل وادار کنند، این شخصیت‌ها خیلی کم هستند. این ویژگی آقای صابری بود و ما سعی کردیم در مستند هم این ویژگی را برجسته کنیم. از آن طرف وقتی فیلم پخش شد همه جناح‎ها و گروه‌های سیاسی به آن واکنش مثبت نشان دادند و این برای ما اتقاق خوبی بود.

جالب‌ترین بازخورد چه بود؟

روز اکران فیلم، هم هادی حیدری، کاریکاتوریست اصلاح‌طلب آمده بود و هم دکتر حدادعادل. هر دو هم راضی از سالن بیرون آمدند.

ساخت مستند «روزگار گل‌آقایی» چقدر زمان برد؟

پژوهش فیلم حدود دو سه ماه و فیلمبرداری و تدوین هم تقریباً ۵، ۶ماه زمان برد؛ یعنی یک فرآیند ۸، ۹ماهه شد. ما ساخت مستند را در سال ۱۳۹۹ شروع کردیم که سال ۱۴۰۰ به پایان رسید و اردیبهشت ۱۴۰۱ به پخش رسید.

دیگر خبرها

  • کیومرث هاشمی: با زحمات فدراسیون ژیمناستیک، سهمیه المپیک کسب شد
  • کیومرث هاشمی: کسب سهمیه المپیک توسط الفتی اتفاق بزرگی برای جامعه ورزش است
  • ۲۰ سال از درگذشت گل آقای ایران گذشت
  • کیومرث صابری؛ چگونه «گل‌آقا» و بعد «گل‌آقای ملت ایران» شد؟/ "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق"؛ ناراستی که راست تلقی شد!/ نمادی که می توانست نهاد شود اما نشد
  • برای 20 سالگی درگذشت گل آقا
  • کیومرث صابری؛ چگونه «گل‌آقا» و بعد «گل‌آقای ملت ایران» شد؟/ "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق"؛ ناراستی که راست تلقی شد!
  • قصه درخشان کاپیتان تیم ملی 18 ساله شد
  • (ویدئو) جشن تولد ۴۱ سالگی افسانه پاکرو
  • عکس| استایل خاص نانسی عجرم در لس‌آنجلس
  • تصویری دیده نشده از ۱۶ سالگی آیت‌الله هاشمی در کنار دوستانش